چشم هایم درمقابل نگاهت دزدانه می رقصد
لبهایم را به هم میدوزم، انگار خنده ام می ترسد
حس پرواز آغوش تورا به تصویر می کشد
نگاهت کنار نگاهم آرام آرام می لغزد
ضربه های کوچکت به تخته ی کهنه ی دل
کوبش قلبم به دیواره ، گویی او نیز می فهمد
میترسم از این حس، ترسم از رفتن توست
بنشین گوشم از صدای رفتنت می ترسد
jane
عید مبارک
.jpg)
تنها دلخوشی این روزهایم این است که دستی به دیوار اتاق خاکستری ام بکشم و با خود بگویم او در خانه ای دیگر در شهری دیگر در کشوری دیگر و زیر آسمانی دیگر زیبا و امن زندگی میکند..خدایا در دلخوشی کوچکم شک مینداز.
دلم تنگ است برای خوشایندی ناخوشایندی روزگار
دلم تنگ است برای قاب خالی عکس یار
دلم تنهاست دلم خسته است
دلم از هرچه دنیا میخواهد گذشته است
دلم آنقدر گرمی میخواهد، دلم آنقدر دوستی میخواهد
که دستانش را در دست بگیرم و بخواهم هر چه او میخواهد
من بچه بودم و بزرگترین اشتباه زندگیم رخ داد. دوستی با همه ی انسان هایی که دست دوستی به طرفم دراز کردند. الان غصه ی زمان های بچگی..درد های زندگی که دوست هایی که اسم آنها دوست بود......
خدایا سخته ...دوست هایم بدترین دشمنان و دشمنانم بهترین دوستانم شده اند . این راه بازی است.. باشه من تا آخر این زندگی هستم دلم میخواهد آخر بازی من برنده باشم.
آدما میدونین این دنیا دیگه قصه اش خیلی داره طولانی میشه. آدما دارن یکی یکی خسته میشن و خودشونو ازقطار دنیا پرت میکنن بیرون. پس دنیا وایسا تا من آروم از قطار بیام پایین و آروم برم.
دوباره اومدم این دفعه خودمم دختری که میخواد خوب زندگی کنه و از خوشحالی با تمام وجود فریاد بزنه و از خدا تشکر کنه که دو تا بال بهش داده تا به رویاهاش پرواز کنه...